loading...
بازار اس ام اس
شهاب بازدید : 56 جمعه 07 مرداد 1390 نظرات (3)
آگهی استخدام حیف نون به یک عدد کارگر پیچیده نیازمندیم ! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آیا می‌دانستید که انسانها به جز کودکِ درون یک عدد خر درون هم دارند ! که گاهی زمام امور را به دست می‌گیرد ! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * زن داداش چیست؟ مارمولکی موذی و خطرناک که بطور مرموزی نظم خانواده را بهم میزند در حالی که معتقد است منشاء تمام مشکلات خواهرشوهر است. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مردها مثل الکل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند. . . . ستاد یادآوری فرصت ها به بانوان ادامه اس ام اس ها در ادامه مطلب
شهاب بازدید : 74 جمعه 07 مرداد 1390 نظرات (0)
^^^ راه حل مسائل ^^^ به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌ تر است. روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد... شما می‌خواهید تختتان کنار پنجره باشد؟ نتیجه گیری : 1. راه حل همیشه در گزینه های پیشنهادی نیست. 2. در حل مشکل و در هنگام تصمیم گیری، هدفمان یادمان نرود . در حکایت فوق هدف خالی کردن آب وان است نه استفاده از ابزار پیشنهادی. 3. همه راه حل ها همیشه در تیر رس نگاه نیست
شهاب بازدید : 48 جمعه 07 مرداد 1390 نظرات (0)
طنز مادر زن و داماد ها زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد. داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخرى رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت. امّا داماد از جایش تکان نخورد!!!! او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم. همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت» __________________________________________________
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 3
  • بازدید کلی : 2,284